این جوان ورزشکار که به ایدز (+HIV) مبتلا شد با حسرت سرش را تکان داد و با ناله گفت: یک پسر دارم؛ اما همسر و پسرم آلوده نشدند و این نقطه قوت زندگیم هست...

شرق پرس: پروسه آلوده شدن به ویروس HIV تا حدودی سر به مهر است به این دلیل که فرد مبتلا پس از چند سال در جریان بیماری‌اش قرار می‌گیرد.

داستان زندگی جوانی که نخواست نامش فاش شود ولی علاقه‌مند است که قصه زندگی‌اش برای دیگران درس عبرت شود تا زندگی‌های دیگری رو به تباهی نرود.

روی دستش خالکوبی بود و چهره‌ای رنگ پریده داشت و اندام ورزشی‌اش با وجود کنار گذاشتن طولانی‌مدت ورزش پیدا بود.

می‌گفت کشتی‌گیر بوده است و چهار سال به صورت جدی تمرین می‌کرد، همه اتفاقات تلخ زندگی‌اش به شبی برمی‌گردد که با پدرش درگیری لفظی پیدا کرد و شب مجبور شد که در خانه دوستش بخوابد.

این طور ادامه داد؛ زندگی نکت‌بار من از همان شب آغاز شد و با اصرار دوستم آلوده به مواد مخدر شدم، اوایل به صورت تفریحی و یواش یواش تزریقی شدم، به نظر می‌رسد که از سرنگ‌های آلوده مبتلا به HIV مثبت شدم.

پرسیدم متاهل هستید؛ با حسرت سرش را تکان داد و با ناله گفت: یک پسر دارم؛ اما همسر و پسرم آلوده نشدند، این نقطه قوت زندگیم هست.

مهم‌ترین دغدغه‌اش کار بود از اینکه نمی‌تواند خرجی زندگی‌ خودش را بدهد به شدت گلایه‌مند بود.

پایبندی همسرش به تداوم زندگی و اینکه پسرش چشم انتظارش است تنها دلگرمی زندگی‌اش بود ولی از اینکه به دلیل بیماری نمی‌تواند نیازهای زندگی را تامین کنند به شدت آزارش می‌داد.

در حال حاضر مستاجر است، خانواده همسرش در جریان بیماری قرار ندارند، همسرش هم جریان بیماری را از خانواده‌اش پنهان کرده به همین دلیل با احترام از شریک زندگی‌اش صحبت به میان می‌آورد.

بیکاری و اینکه هیچ جا شغل مناسب نمی‌تواند برای خودش دست و پا کند به شدت گلایه داشت، از اینکه یخچال خانه‌اش خالی است و هربار به امید کسب روزی از خانه خارج می‌شود ولی نمی‌تواند از پس هزینه‌های سنگین زندگی بربیاد خجالت زده بود.

از مشکلاتی که با بیماری داشت صحبت به میان آورد، از اینکه برای دندانپزشکی با توجه به روند رو به رشد بیماری به سختی پذیرش می‌شود، رنج می‌کشید.

البته تا حدودی به دندانپزشکان حق می‌داد ولی چرا نباید مرکز ویژه‌ای برای درمان این قشر در استان وجود داشته باشد، تا حدودی خودش را حق به جانب می‌دانست.

از اینکه خودش خطا کرد شرمسار بود ولی از اینکه همسر و فرزندش قربانی این اشتباهش شدند به خودش لعنت می‌فرستاد ولی از متولیان و دست‌اندرکاران دست یاری می‌خواست، بغض کرده بود و می‌گفت؛ برخی مواقع اوضاع مالی ما به حدی اسفناک می‌شود که بعد از برگشتن پسرم از مدرسه چیزی برای خوردن در یخچال خانه پیدا نمی‌شود.

 می‌گفت الان برای کسب درآمد ناچار به جمع‌آوری ضایعات مشغول هستم، با وجود اینکه این شغل برای من سم هست و اصلا نباید طرف بروم.

از امید به زندگی پرسیدم، امیدوار بود به این دلیل که به او گفته بودند که اگر مراقبت‌های داروی مناسب داشته باشند مانند افراد عادی عمر می‌کنند، اما از هر طرف که سمت  و سوی مصاحبه را رها می‌کردم دوباره درد و رنج ناشی از بیکاری را مطرح می‌کرد.

 با بیماری‌اش کنار آمده ولی بیکاری، کم پولی و درد ناشی از دندان که نمی‌تواند به راحتی درمان کند به ستوه آمده بود…

مشغول صحبت بود که یکی از مسؤولان مرکز درمانی نایلونی سفید رنگ که داخل آن گوشت مرغ بود در اختیارش گذاشت و رو به من کرد و گفت: زندگی‌ام از راه کمک‌های برخی از دوستان و خیران تامین می‌شود، خودم از این موضوع ناراحتم ولی چاره‌ای ندارم از مسؤولان و متولیان درخواست دارم همانطور که نسبت به شناسنامه‌دار کردن ما اقدام کردند، برخی از خواسته‌های به حق ما هم جامعه عمل بپوشانند تا بعضی از افرادی که بیماری خویش را پنهان کردند به مراکزی از این دست مراجعه کنند تا شاهد گسترش این بیماری در کشور نباشیم.

در نهایت هم به امید انعکاس تجربه نامناسب زندگی‌اش برای درس عبرت دیگران و طرح موضوع مشکلات بیماران مبتلا به HIV برای تامین شرایط مناسب‌تر برای تحمل بیماری با من خداحافظی کرد.

 

 

 

 

.

  • منبع خبر : فارس